خيلی ... مدتهاست حالا
تکيه به ديوار
پير، خسته، بیخيال،
نه غبطهی خوابی خوش وُ
نه چشم به راهِ شعری که فلان ...!
فلانِ بَهمانِ هر کسی کرده
که دل به اين دفتر و دستکِ بیدليل ...!
همهی عمر بستهی عشقی پنهان
از کنارِ کلماتِ آشکارِ شما گذشته
آمده به اين کوچه رسيدهام.
تکيه به ديوار
دارم بعضی خوابهای خصوصیِ دنيا را
پيشِ خودم مرور میکنم.
من هرگز هيچ کاری نکردهام
فقط گاهی
شريک بعضی شبهای شهيدان و فقيران و درماندگان بودهام.
در اين ديارِ بیدرگاه
هميشه از همين الف و نونهای فراوان، فراوان بوده،
فراوان هست، فراوان خواهد بود.
|
بازگشت به فهرست
|