گورستانِ دورِ کرج
نه خواب و نه منزل
نه حوصله، نه حرف،
شب، دیماه، کوچه، برف.
خيابانِ بیراهِ دولت وُ
خاموشیِ خوشخوشانِ کسی
که گاه پرسهگردِ حوالیِ قلهک بود.
گاه انگار زير لب چيزی میگفت،
میگفت خيلی وقت است از خودم
از خانه
از خوب و بَدِ بیدليلِ اين کوچه کناره گرفتهام
ديگر کاری به کارِ بعضی کلماتِ کهنه ندارم.
خودش بود
شاعرِ سر در گريبانِ اين سالها
از ما بود،
مانده بر دو دستِ خستهی خوابی،
که بيدارترين تعبيرِ ترانهاش
خبر از هزار مزارِ به نوبتنشستهی ما میداد.
ما در گورستانِ دورِ کرج
تنها بوديم.
غزاله و بامداد هم شنيده، آمده بودند
از شکستنِ بُغضِ هزار حرف وُ
بارشِ سنگينِ برف سخن میگفتند.
هوشنگ داشت به محمد میگفت:
چه میکنيم ...؟
به ما اجازهی خاکسپاریِ اسامیِ ممنوعه را نمیدهند.
محمد گفت:
در اين ديارِ بی از ما
مُردن به هر دليل سادهای
دشوار است.
ما تنها بوديم
مُردهی بر دستماندهی ما
چشم به راهِ مزارِ خالیِ منوچهر
نگرانِ چراغِ خانهزادی بود
که از لهجهی تاريکِ شب وُ
وزيدنِ روشنايی روز میترسيد.
ما خسته بوديم
ما هم
مثلِ اسمِ سادهی م.آزاد
خسته بوديم.
کسی انگار
از درونِ دوردستِ ما
به رذالتِ ارزانِ اين روزگار
ناسزا میگفت: ...
هی آشکار شدگانِ عجيب!
شما که زيستن در آسودگی را
از ما گرفتهايد،
لااقل بگذاريد چگونه مُردنِ خويش را
خود اختيار کنيم.*
* اسامیِ کوچک، آمدهی اين معناست: غزاله عليزاده، الف. بامداد، هوشنگ گلشيری، محمد مختاری، منوچهر آتشی و محمود مشرف تهرانی.
|
بازگشت به فهرست
|