وجه مشترک
میترسند
خيلیها میترسند،
پرنده از سنگپارهی پَرّان وُ
درخت از تکلمِ تَبر.
سنجاقک از علامتِ عنکبوت وُ
من از احتمالِ هر دروغی که آدمی ...!
اينجا عدهای بیدليل
بیدليل دشنامم میدهند.
آنها ترسخوردهتر از خوابِ شب
خيال میکنند
شب تا قيامت ... شب است.
راستش را بخواهی
همه میترسند
مخصوصا من
که از کندنِ پوستِ يک پرتقالِ رسيده!
چاقو در سرزمين من
علامتِ سربُريدنِ باد و کبوتر و درياست.
اينجا
نه صحبت از مُدارایِ شب است وُ
نه بحثِ بیموردِ مرگی
که کمينکردهی کلماتِ ماست.
فقط در حيرتم از اين همه سنگپاره و تَبر
از اين همه عنکبوت و عذاب!
به من بگو
اينها
اينجا چه میکنند
اينجا چه میخواهند
چشم به راهِ کدام چراغ شکسته
سپيدهدمِ دانايان را دشنام میدهند؟
|
بازگشت به فهرست
|