اوايل دههی شصت
اينجا
بالای اين همه نخلِ بیسر وُ بیسايه چه میکنی؟
غروبِ دو روز پيش
پرندهی ديگری مثل تو
دنبالِ تو از باد
از تو میپرسيد،
ماه که بالا آمد
ديگر نديدمش!
از اينجا برو
فردا فوج ديگری از فراسو میگذرند،
از اينجا برو!
من هم بعدا
به بلندیهای رويان باز خواهم گشت
آنجا راهیست که به جانبِ جنگلِ مهگرفته میرود،
آنجا روستای دوردستی هست
لبريز نور و ترانه و هوا،
حالا برو!
بعدا برايت آوازهايی از بندر و باران خواهم خواند.
|
بازگشت به فهرست
|