پراکنده پراکنده
برو!
فعلا دارم به همين سنجاقکِ خفته
بر چينِ پرده نگاه میکنم.
برو!
تو را نخواهم نوشت،
دست از سَرَم بردار، برو!
خرداد هم تمام شد،
بچهها دارند از آخرين امتحانِ سال
به خانه برمیگردند.
پايينِ کوچه
زيرِ خنکایِ درختِ پير
خوابِ دوچرخه و بستنی میبيند
کودکِ فالفروش.
حالا هی بگو پرده
بگو سنجاقک
بگو کيميا
بگو کلمه!
|
بازگشت به فهرست
|