در گورستان فضل ابن يحيی برمکی
و ما ديديم
گَلههای بیشمارِ فيلها را ديديم
و رفتن آرامِ سِند را در پسينِ غسل
و طاووس را در کمرکشِ کوه،
و ويرانیِ بودا را به باميان
و دايرههای پياپیِ آب را
رود را
دجله را و دريا را ديديم.
و ما ديديم،
کابلِ کهنسال را در عَزای آدمی ديديم
و بغدادِ بیپناه را در خوابِ مُعتَصب.
اينجا مشکلترين پرسشِ زندگی
عبور از گَلههای بیشمارِ اَشباحِ وحشت است
که خميده و بیخبر
از وقتِ واژههایِ مُبهمِ ما میگذرند،
و ما
تنها میبينيم
نگاه میکنيم
و آهسته از کنارِ مردگانِ خود میگذريم.
|
بازگشت به فهرست
|