راهبَلَدِ ما يک زن بود
پريانِ پَردهپوش
چشم به راهِ علامتِ فانوساند،
قرار است
زورقی از جنسِ بادام و نی
به ساحلِ آرامِ اردیبهشت بيايد.
آماده باشيد
راه میافتيم،
پاروزنان از پُشتِ برکهی باد
سمتِ فراموشیِ اوقاتِ آب خواهيم رفت.
همهی راز علاقهی آدمی به آدمی
همين رويای سادهی رفتن وُ
بعد
بیخبر آمدنهای هميشهی اوست.
حالا کمی آرامتر صحبت کنيد،
بادهای بیراهِ سايهنشين
حسودند!
|
بازگشت به فهرست
|