اهواز، حوالیِ جُندیشاپور
نعلِ باژگون در آتش،
اسبِ مُرده بر آخور.
پيرمردِ درشکهچی
در بازارِ مسگران
پی کسی به اسم يعقوب میگشت.
میگفت از راهِ دوری آمدهام
میگفت اهلِ زَرَنجِ سيستانم.
بازار بسته شد
مردم رفتند
شب بود ديگر.
پيرمرد گفت:
توفانِ بزرگ آغاز خواهد شد
نی بزن پسرم!
بگذار آتشِ اين اجاق
خاکستر خود را فراموش کند.
اسب، مُرده
نعل، باژگون
توفان، در راه ...!
|
بازگشت به فهرست
|