ماخَلَق
حالا بزن به سازِ شکسته، شَبا!
که پيشِ پايی
کوتاه به راهِ ماه.
ای تو عزيزِ عجيبِ من از خواب خاص
من از تمامِ تو میروم به ناتمامِ بيا!
به سازِ شَبا، خاصِ شکسته به باره،
کاشا که من به جای تو تا دا، و دايره،
تا آواز خواب و
خلخالِ او
و مِنْ الشَرِ ما خَلَق!
خوشا به خندِ آب
که ترا بر آب.
دريغا پَربستهی بیفالِ آسمان
ستارهی بیسر!
نمنمِ باد است و بغض او، ريحان و رازيانه
حنای فَلَق.
يا خلوتِ بیخبر
و مِنْ الشَرِ ما خَلَق!
|
بازگشت به فهرست
|