گردش اين دايره را
بيش مرو، بيش بيا
مژده از آن يار بيار،
برفِکَن اين پردهی دل
رخصت ديدار بيار
چند که يار يار کنم، سر به سرِ دار کنم؟
بهرِ دلِ يوسف من
نقدِ خريدار بيار
باز در اين دورِ هوا
ميل پر و بال کجاست،
حولِ حلول و حاشيه، نقطه و پرگار بيار.
نقش
در اين پرده ببين
گردش اين دايره را ...
می طلب و تشنه بيا،
نَشئهی اَسرار بيار.
قيمت ما، مهرِ مکان، منزل ما، لالِ دهان،
باز گِره گشوده را بستن زُنار بيار
دی چه هراس از اين حواس،
مست توييم مستِ تو
باز بيا و قصه را
بر سَرِ بازار بيار.
غرقهی عشق لامجاز
همسفرِ حقيقتيم،
جان جهان!
بَهرِ جان،
مژده از آن يار بيار!
|
بازگشت به فهرست
|