وداع
بگير اين دعا و
گواهِ گريهی من باش
فاش همه گفتم به رازِ او
هی رو وُ رو وُ رو ...
پس کی به مَنَت مگویِ آمدنت
تارا
به گاهِ عجيبِ گريه بگو
چه میزَند ان هو
که هی میشکنم به شک
الا به قول او؟
تو متنِ ماهِ تمامی
منم که هنوزم به دَم، به دعا
به حواشی.
به نيستیام از فراق
به نيست نیام از فاصله
و فاصله منم
نزديک اين همه دور!
پس کی میآيد او
که وقت واژهی من است.
اولتر از هميشهی فردا،
حالی دارم به حالِ هوا،
و خلاص ... که کامل است
هی حتا،
هی هنوزهی من ای تمامِ تن.
تمامش کن
تعبير نمیرود اين خوابِ آمدن
مگر حريرِ گريه بر اَبرِ خراب
|
بازگشت به فهرست
|