جادوگرِ واژگان
گردويی پير
خميده بر خوابزارِ دامنه
و ستارهای مانوس
که از حيرتِ التفات
آمده است.
زادرودِ من اين گونه از بادهای سَحَری
به سايهسارِ سکوت مُرده است.
از هوشِ دوش و تبسم فردا،
جادوگرِ بزرگِ واژگان منم
که فردا را بر بال فرشته
خواهیام ديد!
من آخرين اسم مستعارِ ستارهام
رازها دارد اين روايت شگفت
همچون گردويی جوان
برخاسته از بيداری کوه و
کرانههای نور
تهران - ۱۳۵۵
|
بازگشت به فهرست
|