غريبانه
گهی سمت بالا، گهی رو به زير
چنين است تقدير نسل دلير
غريبانه در دشت و کوه و کمر
که از ميهنِ من رسيده خبر
شقايق اگر خون، هم از کين ما
که کشتند ياران ديرين ما
چو خون سياوش که در خوابِ طشت
بسوزم چراغی به سوسوی دشت
در اين قحط سالان، چو گندم شدم
که تاريخ مجروحِ مردم شدم
من از شرم قوم زنازادگان
سرودم صدای همه مردگان.
که تا هست هستی به هستانِ مست
يکی شعله خوانی، چراغان بدست.
که خورشيد، آواز پنهان ماست
چراغ جهان، روشن از جان ماست
۱۳۵۱ - مسجد سليمان
|
بازگشت به فهرست
|