هلاهل هفت سر
میبينم در اين هلاهل هفت سر
غريبی به ختم نماز
میگريد.
جادويی از دو شانهی قَسَم
میافتد.
و با شکستن علفی
در قيام نور،
باد و باران در برابرم به رکوع میايستد.
دريايی
بر پيشانیی دل است،
(دريای خون و قَهقهایِ جغد کبود.)
و غافل از رمهای که
آسيمه
بر مدار کوه می چرخد.
میبينم
در آستانهی آفتاب
چوپانی سربريده میگريد
|
بازگشت به فهرست
|