سياوش در آتش
ز اَروَند رودِ رگِ جان من
تمامِ جهان بين که ميدان من
صدا میرسد ای نژاد امين
چه رفته است ديری بر اين سرزمين!؟
من از بُرج البرزِ بالا بلند
نگه کرده بر سوی ساحلْ سهند
که ای قومِ دريای توفان من
نشايد نمود راز پنهان من
من آن ايلياتِ بريده سرم
که خونينترين پيرهن، بيرقم
سياوشْ صفت سوی دريا شدم
فسانه سرودم، ز فردا شدم
در اين تيره تابِ تبآلوده بال
نهان کرده آن دشنه در پيچِ شال
ميان در ميان، سينهی سالها
که تعبير خوش مرده در فالها
۱۳۵۰ - مسجد سليمان
|
بازگشت به فهرست
|