هجاهای سردر گُم
پذيرفتنی از نازکای قصيده
کنار ماه بنشينی و
غزلواره سرود کنی.
باری که از بلندای اين دريغ
دو دست ستاره
گُل نخواهد کرد و گل نخواهد باريد.
بشارتی
که جاودانه خواهم شد!
از نيمهی گياهیام
پلکی به موسم علف بيدار میشود
که ماه را به چوگان و
زمين را به چرخشی معکوس ...
گرد تا گرد ستاره
بر مدار آبی و آسيمه
نيلوفرانی بر پيشانیِ شب است،
بال میگشايم تا به سفرهی حاتم.
علف در حضور کبود و
در گردشِ سپيده صبح ...
|
بازگشت به فهرست
|