ترانهی ماه و پلنگ
چراغی در فلک، شعله به سوسو
پلنگ خسته را بستی به گيسو
چرا خوش خواندی از حال پريشون
که ماه گُل داده در ابرای پنهون
بنال از بخت بد، در فصل تيمار
که جای گل نشسته بوتهی خار
مگه عشق، غير از اين معنی نداره
که دائم آسمون از خون بباره
بنال دريا که دلدار مرده در خواب
پلنگ آشفته رفت و ماه، بیتاب
کجا شد دوره دلهای آرام
که اينگونه شکسته طاقِ هر بام
خدايا معنی دريا، کويره ...
بگو تا فصل ما زمزم نميره
۱۳۵۰ - مسجد سليمان
|
بازگشت به فهرست
|