تا رقص روشنايی
در شامِ آخرِ گُل
ساقی
کو می و مُل،
آخر شد آن که ديدی،
خاموش
مُرده بلبل.
ای خواب خسته برخيز
از جانِ ما بپرهيز
ورنه اگر برآييم، مستانهتر درآييم.
همچون کبوتر آهو، هُشيار و بیهياهو
با مولوی دُهلزن
از بامِ کوی و برزن.
بيرون کشيم کمانه، طُره به تابِ شانه، تا رقصِ روشنايی
آن مقصد نهايی!
صد بوسه
بوسهباران
در گفت و گوی ياران، در شامِ آخرِ گُل، ساقی ...
کو می و مُل!؟
|
بازگشت به فهرست
|