۲۱
باران اگر بهانهای برای گريستنت نبود
تو اين همه از آسمانِ ابری سخن نمیگفتی!
محمود میداند
اما اينجا نيست
حسن هميشه میگفت چطوری برادرم!
تا ديروز حرفمان يک حرف ديگر بود
اما امروز
فقط پیِ عطرِ تو از خوابِ گُل سرخ سخن میگوييم.
بگذار هر چه دلشان میخواهد بگويند
به من چه فصلِ سخن گفتن از ستاره دشوار است؟!
برای شما دشوار است که دروغ میگوييد گاهی
اين طوری ... صاف و ساده نيستيد
که بفهميد ليموی تازه يعنی چه
بوسهی بادْآورده يعنی چه
عشق اصلا کدام است، کجا آمده است،
توی کدام کتاب خواندهايد که حرف "آ"
سرآغازِ چند کلمهی بداقبال است!
يک ذره برگرد پشت سرت را نگاه کن
وقتی که تخيلِ صندلی از جای تو خالی نيست
معنیِ سادهاش اين است
که من شاعرم هنوز!
|
بازگشت به فهرست
|